مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

هرشب و روز

جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۴ ب.ظ

گمان میکنی تنها به موسم دیدنت از خود بیخود میشوم؟ کجایی ببینی که خیالم سرشار از توست؛ هربار که میخواهم از دست تو فرار کنم به بوی مویت آغشته تر میگردم؛ این دست پاچگی همیشگی است...

میخواهم دوستت ندارم ، که تو یگانه زیبای من نباشی اما نمیشود ؛ من تا آخرین لحظه بر اعتقادم پای میکوبم حتی اگر بر سر دار زیر پایم را خالی کنند.... نمیشود کسی را دوست داشت بیحد و اندازه و عیوبش را به چشم دید؛ میخواهم تبر ترس را بردارم و بت شکوهت را بشکنم اما ابهت چشمانت نمیگذارد؛ میخواهم به وصله افتراگونه انسان بودن ، تو را از مرتبت الوهیت جان و دل پایین بیاورم اما میبینم تو را در زمین بیشتر باید دوست داشت ؛ که تو نیاز هر صبح و شام من و اندوهت قوت غالب سفره عاشقانه هر سحرگاه من است.... اما آسوده باش؛ من آنچنان در هم شکسته ام که دیگر این از هم گسسته خاطرش جمع شدنی نیست؛ اما چه بگویم که پریشانی ام نیز بر عشقم می افزاید آنهنگام که چون خورشید مقابل تکه تکه آینه ام رخ برمیفروزی و عشوه کنان هستی ام را در آغوش بودنت میسوزانی...

تو هم چنان هستی پس من هم چنان دوستت دارم حتی اگر به بهای نبودنم باشد...

*"" تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد ؛ دگران روند و آیند و تو هم چنان که هستی...

بهای گزاف دوست داشتنت فروریختن است ؛ اما بهای گزاف چه معنا دارد وقتی زندگانی بی تو تلاطم بی بها و گزافه ثانیه هاست؛ ثانیه هایی به امتداد سال نوری... وجودم جنگ دارد بر سر مردن و یا بودن بدون تو ...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی