نازکش
_ میدونی آخرین مرحله ناامیدی چیه؟
+ شاید؛ ولی مطمئن نیستم چی میخوای بگی
_ اینکه حتی از اینکه خدا هم نازت رو بکشه قطع امید کنی
+ چرا باید خدا نازمون رو بکشه؟ یعنی چیکار باید بکنه؟
_ اینکه فکر کنی تو خیلی معمولی تر از اونی که وجودت تو این دنیا چیزی رو عوض کنه
+ یعنی ما معمولی نیستیم؟
_ اگه معمولی بودیم خدا بهمون فرصت زندگی کردن رو نمیداد؛ به نظر من همه آدما میتونن فوق العاده و حتی خارق العاده باشن
+ خودتم داری میگی میتونن
_ بله میتونن؛ تونستن خیلی شگفت آور و عجیب ه
+ به نظر تو من فوق العاده ام؟!
_ تا وقتی که میخوای فقط تو چشم من فوق العاده باشی نه
+ پس؟!
_ تو باید اول برای خودت فوق العاده باشی
+ خب من تو رو به اندازه خودم دوست دارم؛ اگه تو بگی من حتما هستم
_ تو منو میخوای؟
+ اگه نمیخواستم اینجا کنارت بودم؟
_ تو دوست داری من برای تو باشم؟
+ خب این چه سوالی ه؟!
_ تو اگه من رو واقعا دوست داشته باشی باید وقتی کنارتم نیستم هم دوست بداری؛ حتی اگه من برای تو نباشم
+ چرا فکر میکنی من نازت رو نمیکشم؟!.......!
- ۹۶/۰۲/۲۶