شبناک
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ق.ظ
چشمانت حقیقتی است انکارنشدنی، خاطره ای فراموش نشدنی...
پلک هایم قدرت بسته شدن ندارند، دستهایم بی اختیارند، از آنسو بیا و پشت من طلوع کن و گرمای دستهایت را بر دیدگان تیره شبناکم بگذار...
( او میگوید: من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت / کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم )
- ۹۶/۰۳/۳۰