درخت دوستی
ما ز یاران چشم یاری داشتیم، خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد، حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم...
مابقی ابیات...
این نکته حائز اهمیت است، اینکه میگوید خود غلط بود، نه فقط بدین جهت است دوستان رسم وفا را نگه نداشتند یا جفایی کردند یا گلایهای باشد که نتیجه بدهد ما از دوستی یاران برگشتهایم و آنان دوستان خوبی نبودهاند و از این حرفها، بلکه این ابراز پشیمانی و اقرار به اشتباه و پنداشت غلط برمیگردد به آن انتظاری که در دل مصراع اول خوابیده است؛ چشم یاری داشتن در مواقعی است که عرصه بر انسان سخت میشود و به نوعی توقع دارد که یاریای رسد، انسان در مضیقه است و فشار و سخت در این التهاب که چه باید بکند. حال اگر به هر دلیلی، غفلت، بازی ایام و بالاخره نتیجه رفتار خود انسان، مسیر نجاتی روبروی چشم او نمایان نشود و فرشته نجاتی کنار او ظاهر نشود و در آخر لطف یاران همراه نشود، یک حس دلسردی در انسان پدید میآید و یک احساس گسستگی درونی که آغازش از همین تنگ شدن ساحت کون و مکان و بسته شدن مجرای نفکر و رهایی روح است.. خلاصه کلام اینکه قاعده طبیعی این است که انسان از آنان که دوست دارد انتظار محبت داشته باشد ولیکن این را باید دانست که اولا این ما هستیم که با رفتارمان به دیگران یاد میدهیم که چگونه با ما رفتار کنند و دودیگر آنکه اخلاقی بودن و اخلاقی شدن در این است که انسان بیچشمداشت خیر رساند و دوست بدارد و سوم اینکه کوتاهیهای خودمان در قبال دیگران را به خاطر آوریم و به این حقیقت باور داشته باشیم که ما هم عیوب فراوانی داریم که دیگران با بزرگواری بر آنها چشمپوشی میکنند و چهارم اینکه بازی ایام و راضی بودن به خواست خداوند و قایل بودن به اینکه انسان ممکنالخطاست و ما بایست به هم خوبی کنیم به خاطر ذات خوبی و دوست بداریم برای نفس زیبایی دوست داشتن و چشمپوشی کنیم و خیرخواه هم باشیم تا به سمت کمال قدم بگذاریم... مابقی حرفها بماند...
- ۹۶/۱۰/۲۳