گل به خودی
میری به سمتی که اوج حساسیته.. نسبت به خودت و رفتارت و اعمالت و حتی نوع نگاهت و ... بعد چی؟ خب بحث اینجاست که میخوای ببینی مابهازاء رفتار تو در قبال دیگران چیه؛ میگی بی شک هر عملی عکسالعملی و رفتاری واکنشی داره و نمیشه خارج از این رابطه تلازم و ربط نسبت به هم باشند.. خب؛ یعنی واقعا اون بندهخدا که تو خیابون بهم تنه زد من قبلا بهش یه جایی تنه زده بودم؟ یا نه به نفر دیگه زده بودم این بنده خدا تلافی اون بنده خدا رو داره سر من درمیاره؛ این بنده خدا پس تلافی نمیده و فقط مجری تلافیکردن دیگری بر سر منه؟ .. خب تو به من میگی چه ربطی داره بلمجان؛ همه چیز که لزوما نباید پیشینه چیز دیگه و مابهازاءچیز دیگه باشه. خیلی خوب، باشه اصلن من ساکت حرفت درست، ولی تو رفتی اون سمتی که نباید میرفتی. میفهمی چی میگم؟! حرف اینه که تو الآن دنبال این نیستی که به اون کسی که بهت تنه زد و رفت که اون موقع این بود حالا که دویده و خیلی دور شده، شده اون، بگی بابا خیلی ایول، دستت درست که دهنم رو صاف کردی، باشعور جلوی چشمت رو نگاه کن خدا دستت رو بشکنه که صورت دهن و آمال و آرزویم رو شکستی و داغون کردی، تو میگی وای من، آخ من، تقصیر منه لابد، خدا از سر تقصیراتم بگذره، حتما جزایم شکستن دنده پنج و ششم بود عوضش الان فکم اومده پایین.. میفهمی چی میگم؟ میگی من بدم من اخم من کور بودم نکشیدم کنار فرز نبودم هشیار نبود؛ خلاصه آدم بدبخته منم آدم بده منم، حقم هست لابد، زندگی منصفانهای ه که وقتی نان برای خوردن نداری دندانتم شکسته بشه...
گل بخودی یه جاهایی بیارادی میشه، از سر ناچاریه، از روی بیچارگیه... اگه فهمیده باشی من چی میگم...!!
- ۹۶/۱۱/۰۱