مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

چرا در چرا

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۰۰ ب.ظ

چه راحت به تمسخر میگیرید.. از این نگاه‌های لجام گسیخته و این حجم از دریدگی که پشت پنجه‌های هر حرفتان پنهان است، عن قریب است که خودم را به زیر تله‌ای خاک پنهان کنم...

....

ساعت مدتهاست ایستاده است؛ دقیق روی دوازده و پنجاه و دودقیقه و ده ثانیه.. هربار که چشمانم را در پی یافتن گذر زمان بسرعت روی آن متمرکز میکنم، از ایستایی آن می‌ایستم و متعجب از اینکه چگونه همچنان از یاد میبرم که عقربه‌ها دیگر حرکت نمیکنند و من به چه انتظار و امیدی به ساعت مینگرم. ولی باز به ترکیب آن دست نمیزنم؛ میگذارم در خواب آسوده خویش باشد، بی‌التهاب از دیرشدن و عقب ماندن از زمان و فروماندن از وظیفه‌ی گذشتن و گذشتن و گذشتن... من از جان ساعت چه میخواهم؟ و زمان از جان من...

....

صدای پر و بال زدن پرنده‌ها می‌آید؛ برای چه به پرواز درمی‌آیند و به کدام سمت میروند؟ صدای بر هم خوردن در فضای خاموش ساختمان پخش میشود؛ چرا و به کجا؟ صدای بازشدن شیر آب می‌آید؛ این آب از کجا آمده؟ چه قدر طول کشیده تا بدینجا برسد، آیا در اینجا باید می‌آمده یا بهتر بود به پای درخت و بوته‌ای برسد؟ صدایی از آشپزخانه می‌آید؛ برای چه اینقدر غذاخوردن برایمان مهم است؟ چرا برایمان غذا درست میکنی؟ به قابها نگاه میکنم؛ کدام هنرمند و در چه حال و هوایی این اثر زیبا را خلق کرده است؟ آیا بگمان خودش هم زیباست؟ گربه‌ای را میبینم که آهسته گام برمیدارد؛ آیا به روزی خود دست یازیده است؟ بچه‌ای در دست نان سنگک برشته‌ای دارد اما خود قیافه‌ای درهم و خواب‌آلود؛ به دستور چه کسی به نانوایی رفته است؟ پیرمردی سر کوچه بر صندلی نشسته است؛ به چه امیدی و در چه فکری روز را میگذراند؟ ماشینی لوکس با سرعت از کنارم رد میشود؛ آیا زن و شوهر داخل ماشین با هم خوشبختند و از هم احساس رضایت میکنند؟... و هزاران سوال که حتی تنها با شنیدن به ذهنم می‌آید و تصاویر بی دیده شدن تخیل میشوند و ذهنی که به این در و آن میزند و گرفتار میشود و در هم می‌پیچد و بازمیماند...من اینجا چه میکنم؟ کجا میتوانستم باشم؟ کجا باید باشم که نیستم؟ کجاها میتوانم بروم که نرفته‌ام؟ آیا وقتش نرسیده که یکبار رفتن را تجربه کنم؟ چرا جای آن بچه نیستم، بجای آن پیرمرد، بجای آن زن...؟ چرا اینگونه‌ام؟ چرا اینگونه میشوم؟ چرا اینگونه است... چرا چرا چرا...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی