به امید دیدار
آقا همین مغربی سوار یه پراید شدم؛ گذرا... حالا من درحالت چرت و بیهوشی یه دفعه گفت شما کجای هفتتیر پیاده میشین؟ گفتم تا کجا میرید.. خلاصه همراه شدیم باز هم.. یه تابلو فوتبال بود در مورد شعار و طرفداری از تیمملی... با لبخند گفتم چرا باید اینقدر اهمیت بدن به فوتبال و مانور برن روش که اگر _خدای ناکرده خدای ناکرده_ تیم ملی رید (خراب کرد) که خب بعید هم نیست، همه آحاد ملت به فنا نره با آمال و دلخوشی و آرزوهاش... آقا این شروع کرد به صحبت؛ شما باید میدیدی شیوایی گفتارش، فهمش، متانت و وزانت نگاهش، فهمیدگی، اطلاعاتش و آمارش، دید روشن و باز سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تاریخی، مذهبی... تحلیلش از گفتمانها و شخصیتها.. آقا من چی بگم آخه، یک ربع صحبتش میارزید به تمام تحلیلهای ریاستی و سیاستی... فراتر از مزخرفات ترمیک ریدمونی (باعرض معذرت) کلاسهای دانشگاه... اصلن کم کم در حد یک کاندیداتوری ریاستجمهوری.. همه چی به پول و سواد و قیافه و ...ها نیست..... لحظهی آخرش پیاده شدنم برگشت بهم گفت به امید دیدار، یعنی احتمال دوربین مخفی هم داشتم که یکی بیاد بگه آقای پروفسور رو چطور دیدین... والا چی به چیه قضیه.. ما کجاییم در این بحر تعمق تو کجا... تجربه است دیگه، زمانه است، اشارات سپیدی مو در آسیاب دیدن و نفس کشیدن است... القصه..
- ۹۷/۰۳/۲۳