زندگی به چه معنا، با چه معنا؟
چرا به روتون نمیخندم؟ مگه شما به روی من لبخند میزنید؟ چرا بداخلاق میشم و خلق تنگ؟ مگه شما خوشاخلاقید با من؟ چرا در اظهار محبّت ناتوانم؟ خود شما چطور با من اظهار محبّت میکنید؟ چرا حرفی نمیزنم، حرفی برای گفتن ندارم؟ شما حرفی با من میزنید، از من میپرسید که بگویم، شماتت کار شما نیست؟.. بله، دقیقا من همانم که شما یاد دادید و خواستید. این تاسف دارد ولی خب حقیقت همین است...
...
و یکی از سریعترین راههای فساد یک آهنگ و از حس و حال افتادنش آن است که با خانواده گوش دهی...
...
این باور من است؛ این دیانت نیست، این تدین نیست. کج و معوجید، این نبوی بودن، علوی بودن، خدایی بودن خودپنداریتان از سر جهل است، وهم است، لجاجت است، نابینایی و بیاحساسیتان است... این دگماندیشی و احتیاط و ناهمگونی رفتار و گفتار و اندیشه و ریخت و وضعمان کجایش دینمداری است؟! من تعجب میکنم واقعا در دوگانگی شخصیتی، چندگانگی حتی، تظاهر آبکی و خدای ناکرده ریاکاریتان؛ چیزدیگری میخواهید و نوع دیگری عمل میکنید و نوع دیگری نشان میدهید خودتان را و نوع دیگری سخن میگویید؟!! یک عده لااقل راحتند، حسابشان با خودشان مشخص است، کاری به خدا و پیغمبر و اینور و اونور ندارند، دنبال این هستند که تلذذی باشد و آسودگی؛ نهایت رشدی و معنایی هم در بطن زندگی جستجو کنند... این نیست. واقعا یقین به چه چیزی داریم؟ تو یقین به وجود خدا داری؟! والاه اگر داشته باشی. اگر داشتی اینقدر نامتوازن بودی؟ تو یقین به رستاخیز داری؟ بلاه که داشته باشی... من واقعا در حیرت و عجبم..نه؛ اینطور نمیشه.... پاک، پاکی، انسان پاک، انسان کاردرست، انسانی که بفهمد چه میکند، حالا هرچه هم بکند، اصولی دارد، قواعدی دارد، اصلا داریم؟ اصلا داشتن اصل و قاعده برای زندگی و اخلاق شخصی ارزش است؟! خب این سوال من است، حقیقتا سوال بزرگی هم است... خب یله و رها، نیستیم؟ میبینم که هستم و هستند........هرچیز که میپسندید به نوعی حلال است و میشود و هرچه مورد پسندتان نیست و یا آشنایی ندارید با آن، حرام است و مذموم، اصلا بگذار حرام بماند.... من و تو مگر که هستیم؟ هرکه با ما و برای ما بود خوب و مبرا از عیب.. شما چه نسبتی با آب کر دارید؟!..... این تفکر قرآنی؛ من قرار نیست از منظر دین نگاه کنم و استناد کنم بدان، این تشویش برای من و از آن من است: ایحسبالانسان ان یترک سدی ان یقولوا آمنّا و هم لایفتنون؟! این پرسش عجیبی است؛ مطلبی رو داره در دل خودش میگه. این از آیاتی است که از قدیمالایام ذهن من رو مشغول کرده... یک آنکه رهابودن به چه معنا دوم آنکه آزمایش به چه معنا و چرا و سوم پنداشتن و گمان به چه معنا و دیگر آنکه ایمان، زندگی،....!!؟
بماند برای بعد...خستهام...
- ۹۷/۰۵/۲۵