نجوا
خدایا! من بنده خوبی نبودم و نیستم، خودم هم میدونم... بخاطر همه چیز عذرخواهم، معذرت میخواهم؛ حتی برای همین معذرت خشک و خالی هم معذرت میخواهم.. من آن نکردم که باید میکردم و من بد کردم جفا کردم... خدایا! تو خود میدانی که این حرفهای من از جنس گله و شکایت نیست گرچه هست؛ این بهانه خوبی شاید باشد که از کوچک کوچکی میآید، هرچند با مقام بندگی منافات دارد، با خاکساری... ضعیف بودم چون قدرت تو را خوب ندیدم، چون تو را با کمال عجز و شرم هنوز نشناختهام؛ من نیافتمت.. یا من هو اضحک و ابکی، با تو میگویم! همین یک خواسته را، کاش خوب میخندیدم و خوب میگریستم... کاش روحم و روانم، سیرت و صورتم به جلوه خوبی زیبا بود... و .... و این بیت از یک غزل قدیمی که سالها قبل گفتهام: "نمیگویم که بد کردی، جفا کردی چهها کردی/ ولی هرآنچه را کردی به جان خود همان میبینی"... بگذار با تو بگویم دردهایم؛ چون جز از تو نگیرم دوایم را، آرامش التهابم را... جز تو کسی را ندارم، من کسی را ندارم، آیا میتوانم بگویم فقط تو را دارم؟!...
- ۹۷/۰۹/۱۸