مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

نزهت فواره رویا

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۰۰ ب.ظ

گفتم چهارشنبه‌ای کسی زنگ‌ میزند آیا یا نه، خب چرا آن روی سکه را نگویم که خدا خواست و راهم را کج کرد و در مسیری انداخت که قبل از رسیدن به آن ساختمان چندمنظوره‌ی موردنظر، یکی از دوستان را بعد از مدتها ببینم و باعث خوشحالی‌ام شود... یا همین امروز که قرمه‌سبزی روزی ما نبود ولی خب دنیا هم به آخر نرسید :) اصولا میشود هم بشود ولی خب هیچ مهر محکمی هم پایین خواسته‌های ما نخورده که بشود.. القصه امروز بعد از نماز نشستم و رو به خدا کردم و گفتم خودت کفایتم کن و خب ماجرا این است که کار به جایی میکشد تا اگر یک روزنه‌ای پیدا شود با اطمینان و قوت قلب اذعان کنی که عنایت خداوندی و محبت خود او بوده است که اینگونه شده است... دوسه مساله ریز و به ظاهر جزیی اتفاق افتاد ولی همین چیزهای کوچک هم میتواند قلب انسان را اندکی گرم کند و دلخوش به خیالی که خودت هم میدانی خیال است و خوبی‌اش این است که قرار نیست تو را به وهم بیندازد... باران شدید می‌آمد و هرلحظه تصور میکردم این چتر دارد به آسمان کشیده میشود و چونان بادبادکی میل پرواز دارد و بدش هم نمی‌آید مرا از زمین جدا کند و من نیز بدم نمی‌آید که در میان قطرات باران و هوایی که چندان به زمستان نیامده و یادآور بهار است این اتکاء را از زمین بظاهر سفت و سخت جدا کنم و با دستانم چتر را رها کنم تا او برود و من هم بروم به جایی که گنبد تاریک و نیلگون چتر من باشد و گم شوم و پیدا شوم در نزهت فواره رویا... 

...

آهنگ: بکره/ لما تلاقینا/ لما بدا لی؛ عبدالرحمن محمد

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی