بیچشمداشت(ن) زندگی باید کرد...
هیچوقت انتظار نداشته باشید انسانها تا ابد در کنارتان بایستند، آنچنان وابستهشان نشوید، دلبسته محبتها و مهرها و توجهات و عنایات نیمخوردهشان نشوید، چون اگر روزی ساعتی دنگشان گرفت که ردا از گرد و خاک حضورتان بتکانند و بروند تا سیاحت کنند، احساستان و تشخصتان متزلزل نشود.. به طور کل انسانها تا وقتی بهتان اهمیت میدهند که نیازی از نیازهایشان را برآورده کنید یا بخندانیشان یا سود و منفعتی از قبل شما بخورند یا به شهرتی برسند، وگرنه هیچ چیزی آنها را بر این نمیدارد که وفادارانه در کنارتان بمانند نه که وفادارانه که بگویم وفاداری برای آشنایان است، از غریبهها اندک انتظار بیتوجهی و نمدانشکنی و بیاحساسی هم انسان نخواهد داشت... انسان نه آشنا میشناسد و نه غریبه، این را بواسطه اتفاقی که امروز برایم برای بار دوم افتاد میگویم.. درهرصورت همه اینها دست به دست هم میدهند که من را به این مطلب سوق دهد که دیده را باید فروبست، گوشها را با دو کف دست گرفت و زبان در کام گرفت تا پرتو نور در فضا مشهود باشد و رویت روح از پشت آبگینه خیال متجلی باشد... القصه همه چیز باید یواشکی باشد، گوش شیطان کر اصلن، آسته برو آسته بیا تا ...همه احساسات هم در خفا چون به قول شاملو چراغ را در پستو نهان باید کرد چون کشته خواهد شد؛ به دست بیخاصیتی لحظهای نتپیدن و ندیدن... پس اگر مهر است بی چشمداشت و بر باقی حالات و احوالات هم چشم بستن، بی چشمداشت همه چیز، اصولا دیدن به کار نمیآید چون چشم یعنی تعلق... ممنون، دیگر به هیچکس اعتماد ندارم و نخواهم کرد، به هیچکس.. چندبار باید دلم بشکنه تا بفهمم اینجا دنیاست، ناز کسی رو نمیخره...
- ۹۷/۱۱/۲۲