از درد سرودن ۲
این در بطن همان مطلب قبلی است لکن گفتم مجزا و مخصوص کمی بیشتر به آن بپردازم.. بله، میگفت با جدیت و حمیت که عشق، دقیقا خود عشق نه معادل بیرونی آن،.. توصیه میکرد شبها یکی دوساعت به آن فکر کن تا به خوابت آید، خوابش را ببینی.. البته گفتم شبانهروز من مقدار قابل توجهیاش به فکرکردن و حرفزدن و یقهگرفتن و کشتی گرفتن با خودم میگذرد، چه دراینباره و چه موضوعات متنوع کوچک و بزرگ دیگر.. ببینید. این را پیشتر هم گفتهام. حتی یکبار در نشریه هم به آن اشاره شد. ما در عرصه خارجی با مشاهده یک دیوانه، خصوصیات و اخلاقیات یک دیوانه را موردبندی کرده است یا بهتر بگویم به تعریف دیوانگی رسیده است. منظورم از ما، انسان است. حال عاشقی هم بگونهای از همین سنخ و جنس است که احتمالا یکنفر دیده شده که عاشق کسی بوده است، شاذ میزده خل میزده خاص میزده به هر وضع نمونه میشده است. این را با تعجب و گاه سرزنش و گاه به جهت وصال و پیوند عاشق و معشوق به حسرت مینگریستند و خلق داستانها و تولد شعرها و پیدایش منظومهها و حرفها و حدیثها و اقوال بشری به همین منوال سینه به سینه و خط به خط انتقال تا به زماننا هذا.. خب؛ از دیدن هم چنین طبعی، چیزی شروع کردند و خیالپردازی قصهپردازی. بله، حتما این حس ناب بشری پیشینه دارد و بوده است که کمکم در زبان عوام بیفتد که عه، عاشقی عاشقیت، معشوقگی، عشق چه امر عجیب و دردانهای است، پس چرا ما عاشق نباشیم! آهان، گفتیم زمان و زمین سرشار از بلاها و مصائب است، ذات زندگی تکلف و رنج است. اما، این و در این موضوع تفاوتی مشهود است و آن این باشد که ساحت نظری منظمتر، شکیلتر، قاعدهمندتر، حسابشدهتر و خیالانگیزتر و و و به تصویرپردازی پرداخته است؛ پس، آنچه گفته شد، پرشاخه و برگتر از آنچه دیده شد، گشت و خیال از واقعیت جلوتر زد و چون در واقعیت به مشکل خورده شد در خیال افراط شد، انسان از واقعیت میزد یعنی نمیرسید پس به خیال میافزود، کاخ داشتهها و دودوتا چهارتا عقل پایهیشان زده میشد و قصری در خلوت ذهن خود برمیافراشت.. بیایید واقعبین باشیم! بیایید قدردان باشیم! بیایید قدرشناس باشیم! اگر محبتی بیشائبه شکل گرفت احترام بگذاریم، فرصتی بدانیم برای زیستن، لکن به دنبال فلسفهسازی نباشیم، در عالم اساطیری و اثیری نگردیم تا بلکه تمثیلی درآوریم برای به صورت افزودن، تهش را درنیاوریم، بیایید منطقی باشیم و یادمان نرود که همه ما، تکتک ما تنهاییم و اجتنابی نیست، یادمان نرود که این خود ماییم که برای خودمان میمانیم، خودخواه نباشیم ولی غافل از خویشتن خویش هم نباشیم، جوری باشیم که فردا در پیشگاه الاهی بخاطر خودمان توان دفاع داشته باشیم بتوانیم پاسخی داشته باشیم که از حیثیت خودمان دفاع کنیم... هیچ چیزی مهر پایداری نخورده است، نه آنکه محکوم به نابودی نه، هرچیز در تغییر و تبدل و تکمیل است. بیایید دلهایمان را و عقلهایمان را به هم گره بزنیم بلکه جوانه وحدت سبز شود. تو در پس عشق به دنبال چه هستی رفیق من؟! یگانگی؟ حقیقت؟ زندگی؟ زیبایی؟ لذت؟ کمال و سعادت؟ عزیز من! درست بنگر! همه این دنیا شوخیای بیش نیست، جدی بگیر و ساده بگذر، عشق را ملعبه قصهپردازی نکن، اگر عشق تو را محترم کرد و به احترام وامیداشت بسمالله، اگر باورت این شد که آنچه مهم است این نفس توست که باید اصلاحش کنی و از زیادهخواهی باز بداریاش، فهوالمطلوب...
- ۹۸/۰۳/۱۵