دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت، عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه، زان پیش که گویند که از دار فنا رفت؛ جناب حافظ
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت