مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

هذا فراق بینی و بینک

جمعه, ۲۵ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 

 

برگشتم به حافظ گفتم که عزیز من! دلگیرم و خسته، ناراحتم و دلتنگ، سرگشته‌ام و حیران، این آخرین تفال من به توست، به گمانم باید مدّتی مفارقت بین ما باشد، یک جدایی خودخواسته، دیگر چشم در چشمت نکنم بلکه تو نیز از شرّ من آسوده شوی و نفس راحتی بکشی... اشک در چشمانش حلقه زده، گوشه‌ای بغ کرده و کز کرده برگشته به من میگه: یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد، دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد، کس نمی‌گوید که یاری داشت حقّ دوستی، حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد الخ، من به این مرد چی بگم آخه؟ آتش زدی بر جان من ای حافظ شیرین سخن، آخه من چی بگم به تو، چه کنم با تو و تنهایی‌هات مرد...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی