تنهاترین جاهل
پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۰۰ ب.ظ
من غریبترین غربت نکشیدهی جهانم، من جاهلترین تنها، تنهاترین جاهل به سوی حقیقت روانم، من گوهری هستم که در صدف نیستی نهانم، من نژندم آغشته به گزندم بر خویشتن نخندم، غمم خوشحالی است و شادیام غم، انزوایم محشر هستی، هشیاریام در خلوت مستی، من که هستم جان درد افروخته من که باشم شمع چون گل سوخته... هستم و نیستم من انسانم؟ باورم نیست کسی باورم ندارد باوری نیست کسی باوری ندارد، من باورم من تردیدم من شکستم من امیدم من سیاهم چون شبم من، کوکبم نه تباهم من شبیه روز گرمم از نفسهایم بسوزد شب من غروبم روشن صبح سپیده من کبودم...
- ۹۹/۱۰/۱۱