هیچ
من با جنون یک گام فاصله دارم، از اینجا که منم، گور خودم که بمیرم، گور بابای شعر و شاعری، عشق و عاشقی.. یک گام فاصله چیز کمی نیست، چیز زیادی نیست _ دنبالت دویدم تا پیدات کردم_ هی دیوونه، خستهام از این تلنگر به خودم، طعنه از دیگر، از این غرور نداشته، از این عزّت داشته، از این سکوت بیمعنا، حرف بیمعنا، زندگی بیمعنا، تدیّن بیمعنا، گذشتهی بیمعنا، آیندهی بیمعنا، از هیچ پوچ، غرور آن مرد خیکی، برادر استکان نعلبکی، از لبخند، از بیروحی لبخند، از رنگدانهی غیض، غض بصر، دشت و دمن، مرد سحر، کار و خطر، مرد بیخطر، سحر سحر، سلام، خداحافظ نه، راهت را بکش و برو، خوب دور شو، جلوی تپش قلبت را بگیر، پنهان که هستی، بگذار به جای امن برسی، کلاه از سر بردار، زیر تریلی خیالاتی که نداری برو، قدم بردار، بمیر، بمان برو، کجا بیاط نیا، بمان، بمان، ببین، بنویس، ننویس، چشم بپوش، سکوت کن، بگذر بمان، مردک احمق مگر آدم نیستم؟ طفیلی این زندگی پوچ، سر در کاسه توالت و زباله، مردک مگر من انسان نیستم؟ بمیر بدر بخر ببر نزن بزن، بشنو و چیزی نگو، ببین و نخواه، بخواه و نبین، بگو و بنشین، بنشین و بخواه، مگر نیستمکه هستم، مگر شب در من نیست که صبح را طلب میکنم، از کجا میآید وقتی من نیستم، هستم که میروم، جای امن اوّل، بعد خود پوسیدهی خاکستریات باش، آفرین تو مردهای... به جهنّم که زندهای، به جهنّم که میمیری، به جهنّم که هیچی و پوچ و انتهای این راه تباهی..
- ۰۰/۰۱/۲۶