سایه روشن
خجالت میکشم از گفتن این حرف ولی برای رد شدن از این شبها، از این روزها نیاز به همراهی ثابت قدم و قویتر از خودم دارم که محبّتش را، محبّت و صمیمیّت واقعیاش را هیچ رقمه از من دریغ نکند. کسی که من برایش در رفاقت اولویّت اوّل باشم و نه تنها یک خاطره و اسم ذخیره شده در گوشی که سال به سال یاد هم نمیشود.. اسمهای دوستانم را لیست کردم، همه را، در همه دوران زندگیام، چندنفرشان واقعا دوستان هر لحظهی من بودهاند؟ دوستانی که حتّی در نبودنشان هم آنقدر جدّی حضور دارند که آدم دلگرم است بهشان، آنهایی که آنقدر در بودنشان پررنگ بودند، در هر فرصت بودنی زیبا حضور داشتهاند که آدم مطمئن باشد اگر نیستند هم تقصیر از جانب ایشان نیست بلکه زندگی و زمانه است.. حساب کردم خیلیها برای من تنها یک آشنای محترم و دوست داشتنیاند، قبلا هم همینطور بودهاند و حالا تنها ظهور بیشتر پیدا کرده، همینطور که متقابلا من هم برای ایشان و خیلیهای دیگر اینگونهام...
میگویند انسانها برای اثباتشان نیاز به تقلّا و تکاپو ندارند، این زمان است که نشان میدهد خیلی از چیزها را.. مانند محبّت حقیقی یک عاشق که شاید بعد از سالها بسان ماهی از پشت ابر بیرون بیاید و سره و ناسره در محبّت مشخّص شود.. بحث قدرشناسی و قدرنشناسی نیست، بحث خلوص و حقیقی رودن یکچیز است..
برای گذر از این شبها نیاز دارم به انسانی که منافع من را چون منافع خودش ببیند و شادی و ناراحتی من برایش مهم باشد.. برای گذر از این شبهای تاریک نیاز دارم به انسانی که حضورش پرنورتر و پررنگتر از هر چیز باشد، (هر کسی نیاز دارد، نیازی طبیعی است گمان کنم) حال که من رو به محاق دارم و لحظه لحظه کمرنگتر میشوم...
- ۰۰/۰۸/۰۴