چون آهی بر لبها
چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ب.ظ
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش، آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت...
به چه زبانی باید بگوییم که ما زخم خوردهایم، از نگاه شما، تکلّم ناشیانه شما، قدمهای خودخواهانه شما؟ به چه زبانی باید گفت که ناامیدیم از وفا و دوستی شما؟ از وعدهی ما شدن شما، از تکرار دروغ ما بودن شما؟ به چه بیانی باید گفت که خستهایم از پوچیای که دستان نامهربان شما به ما هدیه کرد؟ خستهایم، به چه زبانی باید گفت که بریدهایم دل از نخ بادبادکهای رویا، دست شستهایم از حبابهای توخالی مهر، سرد و منجمد مبهوت بازی ریاکارانهی شما خستهایم از دویدن در پی سراب عشق، تشنه و حیران ماندهایم؟! به چه زبانی بگوییم که از یادکردنتان مو به تنمان سیخ میشود و میدان جلوهی احساسمان تماما در ظلمانیترین لحظات شب بی ماه دفن میشود؟!!..
- ۰۰/۱۰/۰۱