هواشناسی ۹
فرق من با دیروز این است که اگر به سرمنزل مقصودی هم برسم، به خوشی یا حال خوشی هم دست یابم میدانم که هیچ است، پایدار نیست، ظاهر است، محوشدنی است، چرت است مزخرف است بازی است، کل این زندگی بازی است!.. هوا هم چه خوب چه بد چه فرقی میکند وقتی هوای زندگی ابری است!.. دیشب داشتم سگ لرز میزدم در پا.گان به وقت خواب و این حالت خوشی است... به هر حال باید رید به هر چه میگفتیم، همه از سر بازی، مرا با هیچکس کاری نیست و این تحقّق نعمت خوبی است!... یک مشت شیّاد، یک مشت دروغگوی متظاهر ریاکار، یک مشت بدبخت هراسان متملّق، یک مشت قاتل وحشی مال حرامخور، یک مشت انسان رذل پست خودخواه دوزاری، خودم را میگویم، خودمان را میگویم، ریدم به سرتاپای این زندگی به دردنخور نحس، ریدم به زندگی به هر حال، دویدن برای دو لقمه نان بیشتر، مرگ قطعی، مرگ قطعی که راه گریزی نیست! این نشانهی بیدست و پایی و کمجونی زور ما، دلیل متقن ضعف ما مرگ ما..! میخواهم دوکلمه در چاه تنهاییام بنالم، به جهنّم که تو که میخوانی چه فکری میکنی و چه تصویری از من داری!.. جگر دارم ولی دیگر برای خودم، دل دارم ولی برود به درک، به درک که دلی هست، که چی که چی واقعا، همهاش مسخرهبازی و بازی و تعفّن کثافت، یک مشت آشغال ظالم به همنوع و همدرد و هممسلک، به من چه که تو که هستی و چه میکنی، من شرم به تو نمیرسد، من نگران خودم هم نیستم چه برسد به اینکه به فکر تو باشم، تو مرا عددی حساب میکنی؟ نه! پس زر مفت نزن و از ما شدن حرف نزن، ریدم به این حالت، احساسی نیست، حالی نیست، حوصلهای نیست، مردهشور آن تعفّن کثافتمابانه، جوانی چه مزخرفی است، جوانی این و آن و هرزگی این و آن به یه ور من، به من چه، به من چه کع من مثل تو و او نیستم، به من چه که رمقی برای بزک کردن برای خوشامدن این و آن ندارم، نه حرفی نه حسّی نه فریاد نه نگاهی، آنقدر در دل خودم نقب میزنم تا از آنسوی خورشید دربیایم، بی کمک این و آن و بی خوشامدن و اثبات برای این و آن...!
- ۰۰/۱۰/۲۰