مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

ساده زندگی کن!

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۰۰ ق.ظ

"تو برای بودن به کسی نیاز نداری!"

 

تو این دو سه سال اخیر علی الخصوص چیزی که فهمیدم اینه که جز چندنفر، شاید کمتر از انگشتان یکدست واقعا کسی نبوده که بخواد منو ببینه؛ حتّی همونهایی هم که بودند با این وضع کرونا دیر به دیر همدیگه رو دیدیم؛ کسانی هم بودند که یه زمانی جیک تو جیک بودیم و حالا هیچی! رابطه خونی جونی هیچکدوم از اینا شما رو به دیده شدن و دوست داشته شدن و نهایتا فرار از تنهایی سوق نمیده! خیلی وقتا شد دوست داشتم کسی واقعا دوستم داشته باشه قبل از اونکه من دوستش داشته باشم، یه احساس دوطرفه، چیزی که پریشب تو خواب پادگانم دیدم و تا صبح سگ لرز زدم! بدی قصّه اینه که ما آدما هر چقدر هم خودمون روبخوایم قوی نشون بدیم باز ترسا و نیازامون سر جاشونن، کسی نمیبینه کسی نمیفهمه کسی اهمیّت هم نده باز هستن سر جاشون و این مشکل شخصی ماست که نمیتونیم حواله‌اش بدیم به کس دیگه‌ای!.. خیلی زیاد دارم خودم رو متقاعد میکنم که این دلسردی یه حقیقت مهم و بزرگیه که تو این برهه از زندگی بهش رسیدم، اینکه عمل صفر باز بهتر از تصوّرات خوبه، از جنبه‌ی خیال کاستن و به واقعیّت اهمیّت دادن! نمیخواستم چیزی بنویسم انصافا ولی در آستانه سال جدید دوست داشتم سنگامو اینطور با خودم وابکنم، آدم بودن هم چیز عجیبیه، غریبیه، ولی واقعا کاش دنیا اینقدر بزرگ نبود و دل ما اینقدر تنگ نبود! فایده بزرگ بودن دنیا شاید فقط این باشه که وقتی خواستی فرار کنی از اینجایی که هستی بتونی اونقدر دور بشی که نه تنها رنگ جاده که رنگ پوست آدما هم عوض میشن ولی قصّه اینه که باز آسمون همه جا یه رنگه، آره رفیق...! تنها چیزی که اذیّتم میکنه اینه که نکنه همین احساس بد و درس خوب رو هم من با رفتارم به کسی داده باشم، کسی که انتظار داشته من جور دیگری باهاش رفتار کنم، هر چند میخوام برای یکبار هم که شده به خودم حق بدم و بگم من در موقعیّت خوبی نبودم و اینکه شاید واقعا من همینم که هستم و باید دیگران بفهمند من دقیقا چجور آدمی‌ام حتّی اگر دلسرد بشن حتّی اگر فکرکنند من فلان و بهمانم، خوشامدن یا نیامدنش به من ربطی نداره، من در موقعیّت ویژه‌ای بودم و هم چنان در موقعیّت ویژه‌ی خودم هستم کمااینکه دیگران هم و هر کسی هم به نوعی هست... باقی حرفها بماند، امیدوارم منظورم رو در این متن رسونده باشم و حاق مطلب رو فهمونده باشم، تنها خواستم در آستانه سال جدید همین دو کلمه رو بزنم، تنها امیدم _قوی‌تر از هر زمان_ به خداست و از این بابت ممنونم از زمانه و بازی روزگار و امیدوارم زندگی من رو به سمتی ببره که بتونم انسان مفیدی باشم و نقشم رو کمال و تمام بازی کنم هر چند که میدونم کمال و تمام بار معنایی منفی هم داره و روح کمالگرایی هنوز در من وجود داره ولی بالاخره چه میشود کرد، کن فیکون که نمیشه آدم، ذره ذره پیش میره و شاید راز جاودانگی کنار اومدن و راضی بودن و گاهی نجنگیدن با چیزهایی است که توان عوض کردنشون رو نداریم، این رو کتابهایی که این چندوقته دارم میخونم جسته و گریخته با عناوین فلسفه روزمره و خودشناسی هم میگن، گنده‌گویی فایده نداره، چندوقتی است حتّی نگاهم به هنر هم همینطوره، هرچند اغراق در نمایش جنبه‌ای از ذات هنره ولی باز گرایشم داره میره به سمت واقعگرایی بی کم و کاست، هر چیزی همونطور که هست باشه بی کم و کاست، یک زن بی آرایش غلیظ زیباتره، یک مرد بدون بدن و بازوهای ورقلمبیده که حتّی لباس پوشیدن رو هم سخت میکنه براش طبیعی‌تره، چرا میخوایم غیر طبیعی باشیم و افراطی عمل کنیم، مگه درد دنیا همین نیست که یه عدّه زورشون بیشتره و فکر میکنن باید زورشون و ناز شصتشون رو به همه ثابت کنند؟! بگذریم... حتّی نوشتن هم اگر پشتش به دنبال چیزی باشی خوب نیست، نوشتن برای نوشتن، برای سرگرم شدن، تخلیه و فهمیدن! چیزی رو قرار نیست اثبات کنیم وقتی خود کلمات به این قشنگی کنار هم قرار میگیرن چرا دنبال تضاد بین‌شون باشیم؟!.. من و جام می و معشوق الباقی اضافات است، اگر هستی که بسم‌الله در تاخیر آفات است...!..

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی