خرّم آنروز
متنهای منتشرنشده ۱۴۰۰:
خرّم آنروز کزین منزل ویران بروم! فقط رفتن، وز پی و می هم نخواستیم!.. این چه بلیّهای است که بر خودم تحمیل میکنم که ننویسم؟! خب چی میشه مگه؟ خرابتر از این؟ گفتیم و افاقه نکرد، شنیده نشد، فهمیده نشد، خب امر غیبی که به طریق اولی اینگونه خواهد بود! خب، پس اگر مینویسی برای خودت، نمینویسی برای خودت، مزخرف نگو ولی خب بنویسی و ننویسی علی السویه است، اصولا اتّفاقی نیفتاده و نخواهد افتاد و اگر بخواهد بیفتد از تو اجازه نخواهد گرفت، درد هم با لالمانی گرفتن رفع نمیشود، اگر این شهامت را داری که بیشتر و بیشتر از اذیّتت نسبت به دیگران بکاهی خب آفرین به تو، ولی بالاخره یکجایی باید با خودت سنگت را وابکنی مگر غیر از این است؟ یکجایی باید کلمات سقط شده را دفن کنی، یکجایی سکوتی که هذیانزاست را نفله کنی! بنویس این نقش ماند از قلمت یادگار عمر برای تو نیست ولی چاره چیست، اگر میگویی ریدم به این زندگی این احساس و حالت یک آن توست تفکّر و هدف و ایدهآل تو که نیست! ذاتا انسان با امید زنده است، این میخواهد موهوم باشد یا معیّن، همینکه آدمی بلند میشود میرود یه لیوان آب پر میکند و میآشامد یعنی بالاخره به بقای خودش اهمیّت میدهد وگرنه که جایش در دارالمجانین است و بیمارستان که به زور سرم و قطره چکان غذا بهش بدهند که... پس لا خوف علیهم و لا هم یحزنون آنانکه میاندیشند و صادقانه میگویند و عمل میکنند... پس اگر گفتی ریدم به این زندگی به خودت مربوط است ولی اگر به جهت فشارها و خستگیها شنیدی که دیگری به دیگری گفت ننتو فلان، این خاک بر سری است این ذلّت است! اگر خرابی برای خودت، اگر آبادی نه فقط برای خودت،...
- ۰۰/۱۲/۲۹