مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

داب ما این بود (۲)

پنجشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 

 

به این فکر میکردم که اگر ما ادبیاتمان اینقدر غنی نبود، حرف زدنمان اینقدر قشنگ و آهنگین نبود و سر هر چهارراه شاخه گل و فال حافظ تقدیم‌مان نمی‌شد، چه بسا در صدد این برمی‌آمدیم که زیبایی را به نحوی دیگر، بهتر، خلّاقانه‌تر با رفتارمان، لبمان و نه زبانمان، نگاهمان و نه عینکمان و دستا‌نمان و نه جنس آستر لباسمان به همدیگر نشان بدهیم! ما ایرانی‌ها استاد غزلسرایی و واژه‌سازی و قافیه‌پردازی هستیم ولی عملا از رفتار محبّت‌آمیز تهی هستیم، اصلا سردرگمیم چگونه عشقمان را بروز دهیم، اصلا نمیدانیم چه چیزی نامش محبّت است و نحوه‌ی ابراز محبّت چگونه است و در چه صورت حتّی اگر نیّت‌مان از روی صلاح و فلاح و محبّت باشد عملمان میتواند دقیقا کارکرد متضادی پیدا کند! یک نمونه مثال ساده‌اش رفتار مادران و پدران‌مان که گاهی بدترین ظلم‌ها را در قامت تربیت و خیرخواهی و بدترین ضربه‌ها را به سلامت روان کودک در لباس محبّت درمی‌آورند و  هیچ ابایی ندارند از این بذری که در بطن ذهن و روح و سینه‌ی کودکشان می‌کارند و عاقبت هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت! همین کودک فردا روز در برابر بچّه‌اش مستاصل خواهد بود و همین سرباز فرداروز در برابر زیردستش و این چرخه‌ی معیوب هم‌چنان تکرار می‌شود تا مگر کسی از روی آگاهی و دردمندی برخلاف عقده‌ای رسوب کرده و فکر زنگاربسته حرکت شجاعانه‌ای را رقم بزنم و شکست بخورد و به سبب خلاهای شناختی و تربیتی افراد مصلح این روند شکست روز به روز تکرار شود تا در آتیه مگر یک قدم تغییر صورت گیرد و یک رنگ از تزویر کم شود!...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی