مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

داب ما این بود (۳)

شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 

 

گاهی گمان میکنم عامل بدبختی خانواده‌ام من هستم، از همان اوّل وجودم محسوس و نامحسوس، از روی منطق و احساسات همه چیز را خراب کرده است! آدم معصومی نیستم، هیچکس نیست و جای تعجّب نیست ولی عجیب است  اینکه گمان کنی همیشه‌ی خدا در حال کلنجار و سگ دو زدن این مطلب بوده‌ای که چه کنی و به وقت انتخاب و عزم و حرکت باز حیرانی نصیبت باشد! نکند نحوست من این شهر را برداشته است، نحوست انزوا و عشق‌طلبی‌ام، نحوست عدم درک ارزش‌های امروزی، نحوست اینکه نمیدانم قصّه‌ی اصلی کجاست، اگر نمیدانم چرا آنانکه باید میگفتند نگفتند و چرا کسی اصلا تفقّدی نکرد و نمیکند، مگر گناه بودن من عظیم‌تر از دیگران است! اصلا این چه زمانه‌ای است که ما در آن زیست میکنیم؟ اصلا شد یک اتّفاق خوب به نفع ما رقم بخورد؟ چیزی برای خاطرجمع شدن و وحدت و ازدیاد رافت بین قلوب، اصلا صلح در این جهان جایی دارد، امید محلّ از اعراب دارد در این املای پرغلط؟! هر چه بود و به سرمان آمد و هر چه هست و به سرمان خواهد آمد یکچیز را ولی می‌دانم، من نوعی در این جایگاهی که ایستاده‌ام تنها یکچیز را در زندگی‌ام خالی می‌بینم و آن روح زندگی است، چیزی نه بیشتر و نه کمتر! اگر زندگی‌ای وجود نداشته باشد اصولا بستری برای طرح خیلی سوالهای بزرگتر باقی نخواهد ماند، وقتی دغدغه نان شد حرف از حقیقت هستی گران شد! و اینکه هم چنان پیش می‌رویم برای درک و کشف اینکه که هستیم و چه میکنیم، باقی دلخوشی‌ای بود برای ادامه دادن که قسمتمان نبود!...

  • م.پ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی