تاریکی، خاموشی، نیستی!
فیلم Mulholland Drive هم رفت جزو فیلمهایی که با دیدنشان تن و بدن آدم حسابی میلرزد! فیلمهایی که نه از حیث نشانههای تصویری ترسناک صرف که از جهت مضمونی که میپردازد و فضایی که میپرورد و معنایی که القا میکند، بیننده را میخکوب میکند! در عین پریشانگویی هدفش مشخّصا پریشانگویی نیست چون حرفی برای گفتن دارد، گرچه به جهت هولناک بودن سبک روایتی که دارد لاجرم ببینده دچار پریشانی ذهن و بهتزدگی میشود! فیلم از جنبهی محتوا فراتر میرود و اشکالات هستیشناسانه و معرفتی را طرح میکند و از محتوا به فرم جدیدی میرسد! قالب فیلم از یکجایی به بعد به گونهای عوض میشود که بیننده را در برابر خود مستاصل میکند و او چارهای ندارد جز همراهی و توجّه بیشتر تا آنجا که انگار خود کاراکترها هم از فضای فیلم به وحشت میافتند، دچار درماندگی و یاس فلسفی میشوند! موسیقی متنی رعبانگیز بالاترین کارکرد خودش را در فیلم دارد! سراسر فیلم آکنده از سمبول و نشانهها و عناصر سورئالیستی است و همهی اینها زمانی بیشتر مشخّص میشود که دو بازیگر اصلی در شبی مهیب به تماشای صحنهی تئاتری عجیب و غریب میروند! مابقی حرفها و قلمبه سلمبه بافتنها بماند برای بعد، در بین فیلمهای مختلفی که دیدم در این مدّت به گمانم این از جمله فیلمهای خاصی بود که لازم دانستم برای خودم در اینجا به یادگار چند خطّی از آن قلمی کنم! گر چه از ژانر وحشت اصولا دل خوشی ندارم و این فیلم نیز جنبههایی از کارکرد ژانر وحشت را داراست و thriller محسوب میشود، با جرات نیز نمیتوانم این فیلم را پیشنهاد کنم، من باب تاثیرگذاری بر روح و روان مخاطب، ولی به اعتراف منتقدان از فیلمهای مورد توجّه و حائر اهمیّت است... تا فیلمهای دیگر بدرود! :)
- ۰۱/۰۲/۲۷