باز آن نگاه آشنا
سه شنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ
یادم باشد دربارهی آن سگ بنویسم: یک آن که در صبح راه مدرسه حیران و گریزان در خیابان میدیدم که زیر نگاه متعجّب خلقالله از این سو به آنسو میرفت، دو آن سگی که آنسوی کرهی زمین در آستانه رسیدن و از ماشین پیاده شدنم چونان یار وفادار بیست سال در هجران به سر برده به سمتم شتافت و روبرویم خودش را دلبرانه و نازدانه به خاک مالید!... شاید غربت شاید تنهایی شاید سرسپردگی بیآلایشی غم محبّت شاید.. آخ که انسان آوخ که سگ، زمانه زمانهی در غربت گریستن!..
- ۰۱/۰۳/۱۷