مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۷۶ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

 شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل، کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها... این غر نیست، وصف حال است..

 

 

 این نیاز مفرط به حرف زدن و در عین حال خفه خون گرفتن از کجا میاد؟ چرا مجمع خفه خون گرفته‌ها در ایران نداریم؟ دلم میخواهد حرفی بزنم که زده باشم ولی گوش شنوایی باشد که حرف مرا نشنود مرا بشنود.. گوش مفت مگر پیدا میشود، مگر مردم گوششان را از سر راه آورده‌اند، با چه کسی میتوان گفت... تحمّل و اثرنپذیرفتن و در عین حال شنیدن.. چرا اینگونه است، چطور اینطور شد، از کجا باید می‌دانستم؟ به چه کسی پناه میتوان برد؟ پناه بر خدا از چیزی که نیست... چقدر مسخره است که اینقدر زود شب میشود، انگار روزی اصلا وجود ندارد، بدون انقطاع یک تیکه شب است... با چه کسی میتوان حرف زد که نگوید تو دیوانه‌ای، که برای ترس از سلامت و خوشبختی خودش هم شده برود و آرامش و سکوت ما را نبیند و نشنود.. مگر میشود اینقدر سردی، سختی، تیرگی، نخواستنی بودن اتمسفری که بر تو چیره است و تو بر آن چیره‌ای و در عین حال اسیر مغلوب هم بیخ ریش قهرمان پیروز است... چگونه است که خارج از خانه چیزی نیست درحالیکه داخل خانه هم چیزی نیست، آنسوی کهکشان به منی که در دومتر در دومتر مانده ربطی ندارد و آنسوی خیابان چیزی است که برای من نیست... نعوذبالله این آفرینش گل و گشاد (به این پهناوری منظور) چیزی در چنته‌اش نیست که به قدر سر سوزنی به این دل تنگ لا یدرک و لایوصف من وسعتی ببخشد؟!!...

 

 

 احساس بیخاصیّت بودن...‌ چه بد، چه بد.

 

 مادرم تعریف میکردند که حالا نمیدونم کجا بوده آرایشگاه بوده یا جای دیگه، دوتا از این خانوما با هم حرف میزدند که حالا باز نمیدونم هردوشون مشتری بودند یا فروشنده و مشتری بودند، چندان اهمیّتی نداره حالا.. یکیشون به اون یکی برگشته گفته که پسرت دوست دختر داره؟ اون یکی تعجّب کرده که معلومه، مگه بچه‌ام ناسالمه.. یه سوال و جواب ساده است ولی چندان ساده نیست. خب در خارج داشتن دوست دختر یا پسر امر مذمومی نیست بلکه چه بسا ترغیب و تشویق هم بشوند بچّه‌ها از همان ایّام مدرسه به جهت اینکه با جنس مخالف آشنا بشوند، من نمیدونم نمیتونم بگم دقیق نگاهشون چیه و خب فرهنگ‌های مختلف باز فرق میکنه قضیّه چه حالا آمریکا باشه یا اروپا تصوّر میکنم باز تفاوتهایی باشه یحتمل، بنده نهایت از همین فیلم و سریالهای خارجی و کتاب و فلانهایی که دیدم و خوندم آشنا شده باشم با ماجرا.. امّا خب در ایران ماجرا فرق میکنه و هنوز یه چیزایی تابو است، لااقل در یک قشر وسیعی از جمعیّت متوسّط و کمتر برخوردار و بعضا مذهبی و البتّه که سنّتی.. همین سوال و جواب ساده اون هم احتمالا در جایی در مرکز شهر بوده باشه نشون میده تفاوت نگاهها و تغییر نگاهها شدیدتر از اونچیزی که آقایون جامعه‌شناس و مسئول و فلان بدانند یا بدانند و خود را به خریّت بزنند در جامعه در حال صورت گرفتن است.. فقط هم فرهنگ غربی از طریق ماهواره و سینما و اینترنت و شبکه‌های اجتماعی نیست، همین فیلمهای شبکه‌ی خانوادگی ج.ا رو عنایت کنید دستتون میاد که برای جذب مخاطب بعضا به چه موضوعات دور و غریب و هنجارشکنی دست میزنند و فلان (ترنس و گی بودن و...) .. خب معلوم است که تاثیر انجام میشه... ببینید مساله منع شرعی نیست حتّی قبح اخلاقی نیست، این تفاوت نگاه، این تغییر نگاه به مقوله ازدواج و حتی صیغه که البتّه اون هم جدا از جواز شرعی‌اش خیلی دید منفی‌ای نسبت بهش وجود دارد در بدنه جامعه ایرانی و تصور میکنم جز یک درصد خاص و مختصر براشون مطرح نباشه کمااینکه برای خود من هم که بالاخره میشود جزء جمعیّت به ظاهر متدیّن قلمداد کرد چندان کششی به آن یا به عنوان گزینه خاص برای ارضای نیازهای جنسی لااقل مطرح نیست... از بحث اصلی دور نشم؛ مادرم این رو در حاشیه دیدن یکی از سریالهای طنز همین تلویزیون ج.ا که البتّه برای بار چندم هم پخش میشه (و پر است رذایل اخلاقی از مسخره کردن و بی‌احترامی بزرگ و کوچک و غریبه و آشنا نسبت به هم) گفتند به من و همینطوری صرفا به جهت تعریف هم گفتند نه حالا در اون لحظه به دنبال رد یا صحّه یا تاسف یا فلان باشند و غرضشون این باشد که فلان، نه همین که برای مردم دیگه عادی شده طوریکه کسی که نداشته باشه رو میگن ناسالم.. من خب گوش دادم و فوری و رک گفتم بله ناسالم بودن میتونه باشه، (اصولا من در ابراز چیزی که درست میدانم یا دیدگاه هیچ ابایی و تعارفی با کسی ندارم:)  شما صدر اسلام و موضوع ازدواج زودهنگام برای دختر و پسر رو مقایسه کنید با الان که این وضع اقتصادی و اجتماعی ماست که واقعا اوضاع اوضاع طبیعی نیست (این رو البتّه نگفتم گفتم که مقایسه کنید با الان خب چیکار باید بکنند..) ...

لااقل مردمی که به دین با نگاه سهل‌تری مینگرند؛ یکچیزی است که لااقل از جنبه عقلانی و اخلاقی با توصیف شرایطی قابل توجیه است؛ بحث دفاع از رابطه‌ی آزاد و بعضا هم‌خانگی و ازدواج سفید و ارتباط همزمان با چندنفر، کمااینکه در فیلمهای خارجی و فرهنگ کشورهای غربی و حتی شرقی و بالایی و پایینی نشون داده میشه نیست که البتّه به آن سمت در حال حرکت است جامعه... به گونه‌ای به صورت عادی سکس هم دارند ولی هیچ مسئولیتی نسبت به هم ندارند و حتی در ابراز علاقه شرمگینند نه در خود عمل همخوابگی...  من راستش نمیدانم قصّه چگونه است و آیا نداشتن دوست دختر و یا پسر در کشورهای متمدّن غربی هم ناسالم بودن قلمداد میشود یا نه؛ سینگل بودن یا هرچی... در کل به نظرم آمد چیز جالبی بود و تصوّر میکنم خودم هم شده تا به حال از زاویه‌های دیگر پیشتر به این قضیّه نگاه کرده بودم... چیزی که هست و میدانم این است که حداقل به نوعی اینقدر با نگاه شرم به زن و مرد نگاه نمیشه در خارج از اینجا؛ اینکه یکنفر برگردد بگوید دانشگاه‌ها را تفکیک جنسیّتی بکنید و فلان یا این دیوارکشیدنها و جداسازی‌ها واقعا کاربردش چه چیزی می‌تواند باشد و در این جامعه شلم شوربا اولا باید دید آیا شدنی است که حالا بعد نگاه کنیم اصلا تبعاتش چیست، نتیجه‌اش متناسب با هدف شمایی که این تز را صادر میکنید چیست.. اینها واقعا برای خود من جای سوال و جای تامّل و البتّه به نوعی تعجّب دارد... زنان ورزشگاه نروند که چه شود؟ من اصلا غرضم مطرح کردن این مباحث نیست، سرمقاله هم در روزنامه نمینویسم که فردا کاسه کوزه‌ام را تخته کنند یا غرض و مرض و نگاه سیاست‌زده هم ندارم و اینکه اینجا اصلا جایش نیست... من فعلا سوالم این است که واقعا سالم بودن و ناسالم بودن همین است؟ اینقدر مشخّص و معلوم و مرزبندی‌شده؟ هرکسی که بخواهد حتّی، میتوان به این راحتی مرز سالم بودن و ناسالمی را مشخّص کرد؟ یعنی لااقل در چشم اون خانوم بنده ناسالم محسوب میشوم؟! واقعا نمیدانم، چه بسا بعضی از همین دوستانی که میشناسم چه در لفّافه چه صریح اگر پیش بیاید بگویند بله همینطور است یا در خیال خودش و یا خلوت با دیگری بگوید بله ناسالم است... برای خود من هیچوقت داشتن دوست فلان یک امر عجیب و غریبی نبوده است که یا یک شوق و ذوق عجیبی نسبت به ورود به آن داشته باشم یا از آنطرف یک دافعه که از آنطرف بوم از شدّت نخواستن به دامن بعضی چیزهای دیگر بیفتم... نمیدانم، واقعا این هم یک معضل دیگری است که میتوان برچسب اضافه‌ای را بر بنده‌ی نوعی بار کند، من ناسالمم؟! ..........

 

 

 چگونه میتوان جبران کرد، سوال اساسی اینجاست که التیام نه، جبران چگونه است... نمیدانم در قفسم، آزادم چگونه است که در هر حال انگار راه پرواز را نمی‌دانم... بد بودن قضیّه آنجاست که باز این تویی که چندین برابر حالت عادّی باید انرژی بگذاری تا عادّی باشی عادّی بنمایی و عادی راه را بپیمایی و فوق‌العاده بنمایی و فوق العاده باشی و فوق العاده بشوی... چون دستی نیست، که هست، گرمای دستی نیست، چشمی نیست که هست، برق چشمی نیست...

 

 

 خودت را الکی به تاب و تب نزن، او کوچکترین توجّهی به تو ندارد، هیچ زمان نداشت.. عجب غمی است این.. هیچ اهمیّتی هیچ اهمیّتی برایت قائل نبوده است..

 

 

 اگر اینجا رو میخوانی آهنگ اشتقتلک انا از راغب علّامه را گوش بده و اگر عربی نمی‌فهمی توی اینترنت بزن ترجمه‌اش میاد برات... قربانت.

 

 

 هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه، کنون که مست خرابم صلاح بی‌ادبیست...

حال اینروزهای من به گمانم... گرچه بی‌ادبی ما بیشتر خویشتن‌آزاری‌ه تا...

انگار نمیدونی به چی فکر کنی و از چی فرار کنی...! چی جلو چشمت بیاد دست تو نیست، خواب یا بیداری فرقی نداری، حضور یا غفلت تفاوتی نداره، چی به چشمت بیاد ربطی نداره، زمان عزیز من، زمان را بنگر، زمانه کار خودش را میکند به تو کاری نداره...

کابوس، خواب، رویا، رویای صادقه، بیداری، خواب، کابوس...

 

 

 چقدر بدبختی یا چقدر خوشبختی؟! این کلمات اینگونه که تو منظور داری بی‌معنی است..‌ اصلا در کلیّت چیزی به اسم خوشبختی یا بدبختی وجود ندارد، منظورم این است هیچ قاعده کلّی و حتّی شخصی از پیش معیّن و سنجیده‌ای وجود ندارد که در صورت تخطّی از آن گمان کنی از خوشبختی دوری یا بدبخت شده‌ای و تامام (تمام) ببین، بحث من این نیست که نمی‌شود گفت من نوعی احساس خوشبختی میکنم یا نه یا اینکه نتوانیم تشخیص دهیم که در صورت دارایی شرایطی خوش و خوشبخت خواهیم بود... سه نقطه‌ای قبلی را ادامه ندادم چون میخواستم بگویم لبّ چیزی که مرادم است چیست؛ ببین، همه حرف بر سر حالاست و حالتی که در همین الآن داری.