گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را... سررشته از دستم خارج شده، توانم به هدر رفته، عمرم ضایع شده، امیدم خاکستر شده، انگیزه و شوقم بر باد رفته، خوشبینیام دود شده.. به تو چه اصلا؟ به چه کسی چه ربطی داره که من کیام، چیکار میکنم؟ میخوام عمرم رو به بطالت بگذرونم تا ته تهش رو، چیه انتظار دارید خرج شمایی بکنم که فردا که زیر خاکم کردید بعدش دنبال برداشتن دوغ و سوناب غذای هفت دعوا کنید با هم؟ چه کسی لایق این است که اظهارنظر کنه درباره من؟ کدوم پفیوز دوزاریای جرئت داره دربارهی من حرف بزنه، نشونش بدید تا خشتکش رو بکشم سرش.. مردهشورمردههای دوزاری... حالم از همتون بهم میخوره آدم کوتولههای الکی خوش..
- ۰ نظر
- ۲۲ تیر ۹۹ ، ۱۴:۰۰