مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۲۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

پناه بر تو خدا، کلا اصلا همینجوری.. بقیّه‌ی حرفها رو فاکتور میگیرم که خودت میدونی... پناه بر تو از مصیبت بیهوده... جدید و قدیم هم نداره..

 

 

 تلویزیون رو روشن میکنی تکرار ابتذال و فاجعه، موبایل و شبکه مجازی و فلان کلا ابتذال و خبر بد، همه چی بد همه چی گه، این چه زندگی کوفتی‌ای است؟ دلخوشی سیری چند...

 

 

 به گمانم دیگر کارم تمام است... 

 

 

خدایا! همیشه به خوبانت، به بندگان واقعی‌ات و صالحان حقیقی غبطه خورده‌ام... من هیچم، چیزی هم در بساط ندارم، به حقّ محمّد و آل محمّد و قسم به این شب عزیز، این دلشکسته را هم بخر و برای خودت کن... 

 

 

 دیر و دور نیست، روزی میرسد که همانها که تو را میشناختند با یادآوری تو به هم میگویند عجب آدم کصشری بود و بعد لبخند ریزی به تمام رذایل و شخصیّت سستت میزنند و لنگ بر روی لنگ می‌‌اندازند و دکمه‌ی کنترل تلویزیون را فشار می‌دهند...

 

 

 بارها در زندگی‌ام بیش از آنچه بشنوم، صاف و ساده گفته‌ام؛ اگر دوستی بوده بی‌پرده ابراز کرده‌ام ولی خیلی وقتها با حسّ مبهم روبرو شده‌ام؛ واقعا معلوم نیست که آن فرد، دیگری، دیگران چه درباره‌ی تو فکر میکنند.. اگر مرا از نزدیک بشناسید می‌دانید که در کنار هزاران صفت مذموم به گمانم یک صفت تا حدودی پسندیده هم دارم که آن این است که ابدا اهل بدگویی و غیبت از کسی نیستم و این برایم بسیار ناخوشایند و بد است و اگر احیانا چیزی از زبانم درباره‌ی کسی پریده باشد هم بسیار کمرنگتر از آن حالتی است که دیگران درباره‌ی دیگری میگویند.. هیچوقت نخواسته‌ام نگاهم، زبانم و وجودم سبب اذیّت و مزاحمت برای کسی باشد و چه بسا دلیل خیلی از احتیاط‌ها، به ظاهر سرد نمودن‌ها و شکست‌هایم همین باشد؛ به هرصورت هر چیز خوبی می‌تواند وجهه‌ی بد هم داشته باشد.. اهل نفرت نیستم، اصولا دوست ندارم تصویر مخدوش‌شده‌ای از کسی را به خاطر بسپارم و اصولا خودم و ذهنم خود به خود ترمیم می‌کند همه چیز را... می‌دانم طبیعی است کسی از من خوشش نیاید یا من برایش نچسب بیایم و یا هزار چیز دیگر که الان چندان حوصله‌ی بازکردنش را ندارم... هرچند دیگر اعتماد کردن به دیگران و محبّت بی‌مقدّمه برایم دشوار است امّا هم‌چنان انسانها را به همین صورت خاکستری‌شان دوست دارم... من بیش از آنکه با آغوش روبرو شوم با لحن نیش‌دار نگاه‌ها مصادف شده‌ام، نمی‌دانم چرا و بی‌اغراق و مبالغه می‌گویم... به هرصورت چه بسا حکم مارگزیده‌ای را دارم که دیگر از هر ریسمان سیاه و سپیدی می‌ترسد... چونان مردان گرانقدر بی‌ادّعا نیستم ولیکن به گونه‌ی خودم ادّعایی ندارم؛ تواضع یک نهال لاغر عریان کجا و افتادگی درخت پربار کجا.. نمیدانم گفتن بوعلی کجا و نمیدانم گفتن من یک لاقبا کجا... به هر تقدیر همه‌ی اینها را گفتم که بگویم به ولای مولا که عید نزدیک است، دیگر نه از کسی گله‌گی دارم و نه انتظاری؛ امید دارم کسی از دستم حتّی از تصویر من در گوشه‌ی خیالش دل‌آزرده و رنجیده نباشد و هم چنین می‌خواهم، کمااینکه چشم‌پوشی خصلت انسانهای منیع‌الطبع است و به فلان گرفتن خصلت طبیعی انسان، اگر احیانا از من خوشتان نمی‌آید بی هیچ عذاب وجدان و تکدّر خاطری مرا ندیده بگیرید و به هیچ بگیرید و دردتان را به من حواله دهید و خیالتان از من راحت باشد که من جز دعا در شبانه‌روز برایتان کاری نخواهم کرد.. به بزرگواری‌تان مرا ببخشید و چشم مبارک و نازنین‌تان بر هم بگذارید و ندیده بگیرید و بگذرید و تلاش کنید اگر میشود مرا به عنایت خدا ببخشید و احیانا نیز اگر نمیشود لااقل همین تصویر نیم‌بند و مات مرا تحمّل کنید که چندی نخواهد گذشت که غبار زمان و دست مرگ به زودی زمین را از لوث وجود من پاک خواهد کرد.. من کوچک پست بی‌مقدار را به بزرگواری خودتان ببخشید که خداوند متعال حتما شما را خواهد بخشید.. یاحق

 

 

 حاضرند شونصدبار سریالهای به ظاهر حماسی(هست دیگه، داره جنبه‌ای از حماسه رو) و سراسر آدمکشی و خشونت و خرافه‌ی کره‌ای رو از تلفزیون پخش کنند ولی دست نمیکنند تو جیب مبارک یه بودجه‌ای اختصاص بدهند برای ساخت پرده‌ای از شاهنامه‌ای سترگ که سراسر حماسه و حکمت و جوانمردی و شناسنامه‌ی ایران زمین و تصویر غرور و غیرت وطنی و ملّی است... افسوس باید خورد که نمیفهمند، نمی‌فهمیم که از خودبیگانگی و غریبه‌پرستی و خودکمتر‌پنداری همانچیزی است که همیشه به ما ضربه زده است و انگار قرار است تا همیشه ضربه بزند.. خودفروشی فقط جسمی نیست، بیگانه پرستی فقط غربزدگی نیست... بله، باید همدلی و همدردی کرد و تا آنجا که میشود به فکر کمک به همسایه بود ولی یکنفر نیست از آقایان بپرسد که شمایانی که اینگونه به سرعت و دست‌پاچه کرور کرور محموله آماده میکنید جهت ارسال کمک به مردم مظلوم لبنان که روز اوّل و دوم و سوّم برایشان بفرستید که حسن نیّت و شیرین‌بازی‌تان را خوب نشان دهید و از قافله عقب نمانید و به خود می‌لرزید که نکند دست تنها بگذارید دوستان به ظاهر نزدیکتان را، برای این مردم خسته‌ی بریده‌ی مستاصل خودتان که در همینجایی که شما توییت می‌زنید نفس میکشند چه کاری میکنید؟ چرا ارسال کمک به نزدیک اینقدر آهسته‌تر و منطقی‌تر و همراه با طمانینه است نسبت به کمک به غیر؟! کشور دوست و برادر همسایه که هم تاریخ و همسایه و هم دین با هم هست، از زیر بار خسارتی که در جنگ به ما زده است فعلا آسوده است و شما بار تمام تحریم‌ها و کمبودها را دارید از شیره‌ی جان این مردم می‌کشید... والله بالله رسیدن به خودمان، پیشینه‌ی تاریخی و فرهنگی و هنری خودمان و توجّه به شکوه وطن منافاتی با دین‌مداری ندارد؛ امّا چرا با یکچیز منافات دارد و آن عطش شما برای رسیدن به آرمان‌هایی است که اصولا بزرگتر از توان شماست... به غیر برسید، به همسایه‌ای که دوستش داریم هم برسید، ولی برای رضای خدا به داد مردم خودتان هم برسید، مبادا آینده ما آنگونه‌ شود که حتّی یکنفر هم به فریاد ما نرسد؛ ما از هرروز منزوی‌تر میشویم، چه در خانه‌هایمان و چه در سیم‌خاردار مرزهایی که به ما تحمیل شده است و آب و خاکی که هرروز از عطر اصیل و صبح روشن وطن کمرنگ‌تر میشود... نکند محو شویم، به دست خودمان محو شویم.. (صوتی شنیدم از فوردکاپولا کارگردان بزرگ و خالق شاهکار سینمایی سه‌گانه‌ی پدرخوانده که در تجلیل و تعریف از شاهنامه و تصاویر قوی و داستانهای پرکشش آن صحبت میکرد..)  

 

 

این موزیک متن فیلم بوعلی‌سینا... معجونی است از غم و شکوه و غربت و تفکّر و سکوت و یک دنیا حرف و حس... اون قسمتهای حزن‌انگیزش بی‌اغراق حرکت و جوشش اشک را سهل و روان میکند و قسمتهایی که ریتم کمی تند میشود حال فرح‌انگیز و نشاط روشنی در خود دارد، گویی مشخّص است که چندقرن گذشته است و تو را به آنزمانی می‌برد که با امروز از لحاظ مکانی و حالی کهکشانها فاصله دارد انگار.. خواستم یکی از غزلیّات حضرت حافظ را با یکی از این قطعه‌ها برای خودم دکلمه کنم درحالیکه حداقل دوبار طوری بودم که گریه امان نمی‌داد و اشک و سوز وجودم را و صدایم را پوشانده بود و در نهایت صدا هم به اندازه موزیک واضح از کار درنیامد :)..

 

 

 "هیچ زمان چیزی را که توان انجامش یا باورش را نداری بر زبان نیاور.."

: یا ایها الذین آمَنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون...  و به گونه‌ای : یا ایها الذین آمنوا لا تسالوا عن اشیاءَ اِن تبدَ لکم تَسُؤْکُم... خلاصه که خودت را بیهوده به زحمت (گاه اضافی) نینداز...

 

 

 "تو تنها به خدا پاسخگو هستی"؛ این بدین معنا نیست که انسان در قبال خود، خانواده و جامعه مسئول نیست بلکه این یعنی تو باید آنگونه خودت را تعریف و به دقّت مورد نظر و بازخواست قرار دهی که خدا آنگونه نظر دارد؛ پس خوشآمد یا رضایت غیر خدا فی‌نفسه مدخلیّتی ندارد و فقط این اراده و رضایت خداست که در انطباق با همه چیز به آنها رنگ و بو و مشروعیّت می‌دهد و البتّه که کسی که در جهت اجرای فرامین الاهی قدم برمی‌دارد به سمت کمال و تعالی از هر منظر صعود می‌کند و چنین انسانی یقینا حقوق یک انسان دیگر را پایمال نخواهد کرد... این قانون با نام "مضطرب حال مگردان من سرگردان را" :) هم معروف است، چرا که پیام این قانون این است که یک انسان عاقل خودش را برای دنیا و مردم دنیا به اضطراب و تشویش نمی‌اندازد که این خلاف مقام رضا و تسلیم است و کسی که به دریای محبّت و غفران الاهی و رحمت واسعه خداوند بپیوندد، دیگر از هیچ گردابی هرچند سهمناک خوفی ندارد که الا انّ اولیاءالله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون... و در کلام‌ معصوم آمده که هرکس رابطه‌ی خودش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه‌ی او با مردم را بهبود می‌بخشد..