مصطفاشیسم

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

اینجا یک حکومت خودکامه خودخواسته است

مصطفاشیسم

فرار معنا ندارد،
ما محکوم به زیستنیم...

بایگانی

۲۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

 شهریار و ما ادراک ما الشهریار... دوسه روز پیش آلبومی از بعضی گفتگوها و غزلخوانی‌ها و دکلمه‌های خودش و جناب زنده‌یاد اصغر فردی و هم‌چنین صحبتها و شرح زندگی شهریار از زبان خودش و مقوله‌ی شعر و آواز و... در کل بدک نیست ولی برای من کمش هم عالی است... صفای دارد حال او و صدای او، یاد ایّامی افتادم که چیزی از تشویش و اضطراب نمی‌دانستم...

 

 

 غم میون دوتا چشمون قشنگت لونه کرده.. شب تو موهای سیاهت خونه کرده... 

پناه بر خدا!

اینجاست که برادر عزیزم، سرور گرامی جناب مستطاب حافظ میفرماید:

"دل حافظ شد اندر چین زلفت، بلیل مظلم و الله هادی"

 

 

 دیگر دلخوش به حضور هیچکس نیستم و از طرفی از نبود هر یکنفر هم می‌رنجم... انگار به بودن همه نیازمندم و از طرفی از دست همه فرار می‌کنم.. این است رنجوری و مهجوری...

 

 

 این شبا و روزا حق من نبود.. نمیخوام بگم حق من چی بود، نه اصلا غلط کردم، منظورم اینه که این اون چیزی نبود که تو مخیّله‌ام بیاد که قراره سرم بیاد.. واقعا! کی چی میدونه، کی میدونه اصولا که قراره چی سرش بیاد.. یکی به ابتذال برای ادامه‌ی زندگی‌اش نیاز داره و یکی به حماسه؛ هر کسی را از بهر کاری ساختند و البتّه یک مطلب میلی است که در وجود تو به ودیعه نهاده شده و یکی قدّ و اندازه‌ی تو... حماسه مبتذل هم داریم؛ مواظب باش گرفتار حماسه‌ی مبتذل نشی که جانت را برایش خواهی داد، نقد و شیرین...

 

 

 

 تنها خواسته‌ام این است که دیگر هیچ زمان کسانی مانند او را مقابل من و سر راهم قرار ندهی... و مرا از این مردمان جدا کن و نان مرا و آبروی مرا در انبان و سفره‌ی اغیار قرار نده و مرا یک آن با بندگانت تنها نگذار و به آنان و دونان وامگذار...

 

 

 غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید، کز کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد... حرف من هم همیشه همین بوده و هست..

....

آیه‌های عاشقانه، علیرضا عصّار

 

 

 عه چقدر جالب که این همه آدم به زبان من حرف میزنند، تلویزیون رو روشن میکنی به زبان تو حرف میزند، خانواده به زبان تو حرف میزنند، در خیابان به هر کسی برمیخوری با گوشی‌اش به زبان تو حرف میزند، بنرها و اسم مغازه‌ها به زبانی است که تو بلد هستی و می‌فهمی.. چه حسّ لذتبخش و غریبی است نه؟! فارسی هم زبان قشنگی است نه؟! فکر کنم پاک کصخل شدم رفته :)

 

 

 به یک قوّت قلب نیاز داری، شوک مصنوعی قلب، شوک الکتریکی قلب، ماساژ قلبی هرچی برای احیای این بدن مرده... نکند از ابتدا همیشه اینگونه بوده‌ای، همین‌قدر بی‌انگیزه و بی‌اراده و مات... شاید مانند آن شناگری که خودش را به جریان آب رود می‌سپارد درحالیکه گمان نمیکرده است که شدّت جریان آب قوی‌تر از دست و پا زدن ناشیانه‌ی اوست و حال آب او را می‌برد و هر چقدر دست و پا بزند، سعی کند بااصول و بی‌اصول شنا کند تا خودش به شاخه نزدیک کند و از ورطه‌ی غرقاب بیرون کشاند بلافایده است.. آب او را می‌برد و هر آن به بلندای سقوط می‌برد تا آبشار شود به سمت مقصدی نامعلوم‌تر..  به یک قوّت قلب نیاز داری، به یک چیزی که احیایت کند و تو را به تحرّک وادارد. هیچ چیز در بیرون نیست، هیچ چیز خالصی انگار بین این مردم نمانده است و درونت که ویرانه‌ای است که ویرانه‌ها دربرابرش آبادی است.. 

 

 

 دیدید مینویسند میزنند: "من آن خواهم که هیچ نخواهم" خب یعنی واقعا معناش رو میدونند؟ نه نمیدونند. من الان اونی هستم که هیچ نمیخواهم، یعنی رسیدم به بطن معنای عبارت مذکور؟! نه. پس عزیزان چیزی را که نفهمیده‌اید الکی و هردمبیلی از خودتون صادر نکنید و ژست آبدوغ خیاری نگیرید؛ از این جمله: "خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش، بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر" یا "من بنده‌ی آندمم که ساقی گوید، یک جام دگر بریز و من نتوانم" که به گمانم طرف تصویری از یک بدمست را (خودش در حال بدمستی و خوش‌مستی) تو کاباره یا بار یا هر کوفت دیگه‌ای در ذهنش مجسّم میکنه که میگه، البتّه اشکالی نداره ولی افتخاری هم نداره.. یا اونکه میگه: "من آنِ خودم چنانکه هستم هستم" که البتّه معنای بدی نداره لااقل در ظاهرش و استقلال شخصیّتی کلا چیز خوبیه، ولی من بیشتر جمله‌ی پراستفاده‌ی دیگر در زبان ما ایرانی‌ها که ضرب‌المثل شده به نوعی، تو ذهنم میاد که به تو چه، چاردیواری اختیاری... یا "ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود" (البتّه یک مصراع پیشین دارد که: شبهای هجر را گذراندیم و زنده‌ایم، که خب این مصراع دوم نقل میشود بیشتر) خب یعنی میخوای بگی خیلی خفنی سگ جونی؟! والا تو این دوره و زمونه و کلا همه دوره‌های تاریخی انسان تو فلاکت دست و پا زده، زنده بودن هرروزه‌ی ما از عجایبه، تو یکی میخوای بگی که تازه فهمیدی قصّه چیه؛ همه اینها مانند این است که در روز سیزده‌بدر مد شده بود که همه بزنند: من همان سیزدهم کز همه عالم به درم، خب سلّمنا عاورین...  فلذا این جملات بیشتر شائبه‌برانگیز است تا اینکه نبوغ و درک بالای فرد رو نشون بده، هیچوقت از روی مد چیزی رو لااقل نگید تا به سطحی‌نگری یا خمودگی فرهنگی یا رشد ظاهرگرایی دامن نزنید که شما را همدسته و یکدست با مردمی که اهل دوخط فهمیدن نیستند نکنند :)